رهای مویز دوست
رها راه می رود
رها خانم مامان میگه هر روز که می گذره، شیطون و شیطون تر میشی و از هر چیز و هر کسی برای بلند شدن و رو پا ایستادن کمک میگیری این روزا دیگه یاد گرفتی که خودت راه بری! البته هنوز کامل نمیتونی و گاهی زمین میخوری مامانی تعریف میکرد که میخواستی صندلش رو از پاش دربیاری و بهت گفت که این مال شما نیست و خودت صندل داری ! شما هم فورا رفتی صندلت رو از توو اسباب بازیات دراوردی و آوردی دادی به بابایی ...
رها جونی
اولین بیسکوییت
رها خانوم ما ماشالا دیگه خانوم شده و همش میخواد غذای آدم بزرگارو بخوره این خانوم خانوما دیروز واسه اولین بار بیسکوییت مادر خورد ...